۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را
شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را

مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی
آسایش جان گشت تقاضای تو ما را

هر داغ که از هجر تو اندوخته بودیم
خورشید شد، از طلعت غرای تو ما را

درعشق تو صیقل گری آه سحرخیز
کرد آینهٔ حسن دلارای تو ما را

بی سرو، تذروی نشود زمزمه پرداز
شد ناله رسا از قد رعنای تو ما را

پیداست سرافرازی سرو تو ز آهم
این شعله بلند است ز بالای تو ما را

دانیم ازین شورش عشقی که به دل ریخت
بر باد رود گرد، به صحرای تو ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.