۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۶

در دیدهٔ من غیر رخ یار نگنجد
در آینه جز پرتو دیدار نگنجد

او گرم عتاب است و مرا غم که مبادا
در حوصله ام این همه آزار نگنجد

فریاد که غمهای تو ز اندازه برون است
ترسم همه در سینه به یکبار نگنجد

از طرز سخن ساز نگاه تو، شنیدم
آن راز که در پردهٔ اظهار نگنجد

زان بیخود و مستیم که هرگز می توحید
در جام دل مردم هشیار نگنجد

ما چون خم می، رند خرابات نشینیم
در مجلس ما زاهد دیندار نگنجد

زاهد تو و فردوس، که سرمست محبّت
جز در صف رندان گنه کار نگنجد

سرمست حزین از می منصوری عشق است
شوریده سرش، جز به سردار نگنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.