۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۰

عیش ار به دل آبله ناکم گذرانند
خون مژه از دامن پاکم گذرانند

ناگفته بدانند که از دست غم کیست
از حشر چو با سینهٔ چاکم گذرانند

ارواح به خاکم همه سایند جبین را
از کوی تو گر بعد هلاکم گذرانند

هشیار به هنگامهٔ محشر نتوان رفت
ای کاش که از سایهٔ تاکم گذرانند

ریزم به رهش بار دگر جان حزین را
گر آن سگ کو، بر سر خاکم گذرانند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.