هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد و دلِ شاعر از فراق و هجران معشوق است. شاعر با زبان استعاری و پر از تصاویر شاعرانه، از ناکامی‌های خود در عشق و رسیدن به وصال می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که رهایش کند. همچنین، مفاهیمی مانند ایمان و کفر، آزادی از قید خودی، و امید و ناامیدی در شعر دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه‌ی غنی، درک این شعر نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

شمارهٔ ۸۵۱

چرا ازشام زلف آن صبح تابان بر نمی آری؟
دمار از روزگار کفر و ایمان برنمی آری؟

نمی سازی چرا آزاد، از قید خودی ما را؟
دل از امّید و بیم وصل و هجران برنمی آری

ز چشمت، موج بی پروا نگاهی، برنمی خیزد
چه دیدی کز نیام این تیغ عریان برنمی آری؟

نمی سوزی به خاک نامرادی، تخم امّیدی
که دود از خرمنم، ای برق جولان، برنمی آری

به شکر خنده، نگشایی لب زخم اسیران را
که شور محشر از خاک شهیدان برنمی آری

دو روزی مانده باقی ساقی، ایام بهاران را
ز قید توبه ام تاکی، پشیمان برنمی آری؟

شب وصل است ای دل، از جمالش دیده روشن کن
سری چون شمع، تا کی از گریبان بر نمی آری؟

نمی بخشی گشاد، از شست بی باکی، نگاهی را
که آهی از دل گبر و مسلمان برنمی آری

حزین از کهنه دیر جسم، جان را، خیمه بیرون زن
چرا این کعبه را از کافرستان برنمی آری؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.