۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲ - داستان گاو و مسجد

یکی از اهل ورع، گاوی را
جانب مسجد آدینه بخواند

که بیا همره من تا مسجد
گاو از دعوت عابد درماند

گفت با خود که شگفتی ست شگرف
هیچ عاقل سخن این گونه نراند

سنّت و فرض، به من فرمان نیست
گهر ذکر نیارم افشاند

نتوانم که دهم بانگ نماز
می نیارم ورقی قرآن خواند

نه امامت، نه خطابت دانم
سخن از وعظ، نیارم شنواند

گاو را هیچکس از مسجدیان
نه به منبر، نه به محراب نشاند

از پی دعوتم این مرد خدای
بی سبب نیست که این مژده رساند

آب از چاه کشیدن دانم
زیر این بارگران باید ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱ - در توسل به حضرت خاتم الانبیاء (ص)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳ - تاریخ تولّد میر ضیاء الدّین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.