هوش مصنوعی:
متن حاضر بیانگر حالات روحانی و عرفانی شخصیتی است که در حال سجده و نیایش است. او از دلهای پر از نور و رازهای الهی سخن میگوید و به اهمیت روزنهای روحانی و ارتباط مستقیم با خداوند اشاره میکند. شخصیت اصلی متن، داوود، به دنبال فهمیدن رازهای الهی و تعلیم دادن به دیگران است. او به خلوت و نماز روی میآورد تا از دانای راز سوال کند و به حقیقت برسد. متن همچنین به اهمیت نور الهی و ارتباط آن با انسان و جهان اشاره دارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات پیچیدهی عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۱۰۸ - تضرع آن شخص از داوری داود علیه السلام
سَجْده کرد و گفت کِی دانایِ سوز
در دلِ داوود اَنْداز آن فُروز
در دِلَش نِهْ آنچه تو اَنْدَر دِلَم
اَنْدَر اَفْکَندی به راز ای مُفْضِلَم
این بِگُفت و گریه در شُد هایْ هایْ
تا دلِ داوود بیرون شُد زِ جایْ
گفت هین امروز ای خواهانِ گاو
مُهْلَتَم دِهْ وین دَعاوی را مَکاو
تا رَوَم من سویِ خَلْوَت در نماز
پُرسَم این اَحْوال از دانایِ راز
خوی دارم در نمازْ این اِلْتِفات
مَعنیِ قُرَّةُ عَیْنی فِی الصَّلوت
روزَنِ جانم گُشادهست از صَفا
میرَسَد بیواسطه نامهیْ خدا
نامه و باران و نور از روزَنَم
میفُتَد در خانهاَم از مَعْدَنَم
دوزخ است آن خانه کان بیروزَن است
اصلِ دینْ ای بَنده روزَن کردن است
تیشهٔ هر بیشهیی کَم زَن بیا
تیشه زَن در کَندنِ روزَن هَلا
یا نمیدانی که نورِ آفتاب
عَکسِ خورشیدِ بُرون است از حِجاب؟
نورِ این دانی که حیوان دید هم
پس چه کَرَّمْنا بُوَد بر آدَمَم؟
من چو خورشیدم دَرونِ نورْ غَرق
مینَدانَم کرد خویش از نورْ فَرق
رَفتَنَم سویِ نماز و آن خَلا
بَهرِ تَعْلیم است رَهْ مَر خَلْق را
کَژْ نَهَم تا راست گردد این جهان
حَرْبُ خُدْعَه این بُوَد ای پَهْلَوان
نیست دَسْتوری وَگَر نی ریختی
گَردْ از دریایِ رازْ اَنْگیختی
هم چُنین میگفت داوود این نَسَق
خواست گشتنْ عقلِ خَلْقان مُحْتَرَق
پس گَریبانَش کَشید از پس یکی
که ندارم در یکی ییاَش شَکی
با خود آمد گفت را کوتاه کرد
لبْ بِبَست و عَزْمِ خَلْوَتگاه کرد
در دلِ داوود اَنْداز آن فُروز
در دِلَش نِهْ آنچه تو اَنْدَر دِلَم
اَنْدَر اَفْکَندی به راز ای مُفْضِلَم
این بِگُفت و گریه در شُد هایْ هایْ
تا دلِ داوود بیرون شُد زِ جایْ
گفت هین امروز ای خواهانِ گاو
مُهْلَتَم دِهْ وین دَعاوی را مَکاو
تا رَوَم من سویِ خَلْوَت در نماز
پُرسَم این اَحْوال از دانایِ راز
خوی دارم در نمازْ این اِلْتِفات
مَعنیِ قُرَّةُ عَیْنی فِی الصَّلوت
روزَنِ جانم گُشادهست از صَفا
میرَسَد بیواسطه نامهیْ خدا
نامه و باران و نور از روزَنَم
میفُتَد در خانهاَم از مَعْدَنَم
دوزخ است آن خانه کان بیروزَن است
اصلِ دینْ ای بَنده روزَن کردن است
تیشهٔ هر بیشهیی کَم زَن بیا
تیشه زَن در کَندنِ روزَن هَلا
یا نمیدانی که نورِ آفتاب
عَکسِ خورشیدِ بُرون است از حِجاب؟
نورِ این دانی که حیوان دید هم
پس چه کَرَّمْنا بُوَد بر آدَمَم؟
من چو خورشیدم دَرونِ نورْ غَرق
مینَدانَم کرد خویش از نورْ فَرق
رَفتَنَم سویِ نماز و آن خَلا
بَهرِ تَعْلیم است رَهْ مَر خَلْق را
کَژْ نَهَم تا راست گردد این جهان
حَرْبُ خُدْعَه این بُوَد ای پَهْلَوان
نیست دَسْتوری وَگَر نی ریختی
گَردْ از دریایِ رازْ اَنْگیختی
هم چُنین میگفت داوود این نَسَق
خواست گشتنْ عقلِ خَلْقان مُحْتَرَق
پس گَریبانَش کَشید از پس یکی
که ندارم در یکی ییاَش شَکی
با خود آمد گفت را کوتاه کرد
لبْ بِبَست و عَزْمِ خَلْوَتگاه کرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰۷ - حکم کردن داود علیه السلام برکشندهٔ گاو
گوهر بعدی:بخش ۱۰۹ - در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پیدا شود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.