۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱ - تغزّل

بحری ست محیط غم که در خون
یازد نفس شناوران را

چون بیضه شکسته، صعوهٔ عشق
پرواز عقاب شهپران را

آن غنچه دهان که شرم لعلش
بر بسته زبان، سخنوران را

آورده به جوش خون حسرت
عنّاب تو بسته شکّران را

مژگان کجت لوای قامت
خم ساخته، تیغ جوهران را

بسته ست نگاهت از کسادی
بازارچه ٔ ستمگران را

خامش نشود زبان ز شکرت
چون خامه، بریده حنجران را

هر پارهٔ دل ز تاب مهرت
اخگر شده، سینه مجمران را

چون گل، زده چاک فرقت تو
جیب و بغل سمن بران را

صهبای حیات بخشد از نطق
یاقوت تو روح سروران را

یاد مژهٔ جگر فشارت
چنگال شکسته اژدران را

دست از دامان کبریایت
افتاده قصیر، قیصران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰ - قطعه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲ - تاریخ بنای مسجدی که در بنارس متصل به مقبرهٔ حزین است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.