۳۵۳ بار خوانده شده

بخش ۱۲۹ - جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان

سِرِّ آن خرگوش دان دیوِ فُضول
که به پیشِ نَفْسِ تو آمد رَسول

تا که نَفْسِ گول را مَحْروم کرد
ز آبِ حیوانی که از وِیْ خِضْر خَورْد

بازگونه کرده‌یی مَعْنیش را
کُفر گفتی مُسْتَعِد شو نیش را

اِضْطِرابِ ماه گفتی در زُلال
که بِتَرسانید پیلان را شَغال

قِصّهٔ خرگوش و پیلْ آریّ و آب
خَشْیَتِ پیلانْ زِ مَهْ در اِضْطِراب

این چه مانَد آخِر ای کورانِ خام
با مَهی که شُد زَبونَش خاص و عام؟

چه مَهْ و چه آفتاب و چه فَلَک
چه عُقول و چه نُفوس و چه مَلَک

آفتابِ آفتابِ آفتاب
این چه می‌گویم؟ مگر هستم به خواب؟

صد هزارانْ شهر را خشمِ شَهان
سَرنِگون کرده‌ست ای بَد گُمْرَهان

کوه بر خود می‌شِکافَد صد شِکاف
آفتابی از کُسوفَش در شَغاف

خشمِ مَردانْ خُشک گرداند سَحاب
خشمِ دل‌ها کرد عالَمها خَراب

بِنْگَرید ای مُردگانِ بی‌حَنوط
در سیاست گاهِ شهرستانِ لوط

پیلْ خود چِه بْوَد که سه مُرغِ پَران
کوفتند آن پیلَکان را استخوان

اَضْعَفِ مُرغان اَبابیل است و او
پیل را بِدْرید و نَپْذیرَد رَفو

کیست کو نَشْنید آن طوفانِ نوح؟
یا مَصافِ لشکرِ فرعون و روح؟

روحَشان بِشْکَست و اَنْدَر آب ریخت
ذَرّه ذَرّه آبَشان بَر می‌گُسیخت

کیست کو نَشْنید اَحْوالِ ثَمود؟
و آن که صَرْصَر عادیان را می‌رُبود؟

چَشمْ باری در چُنان پیلان گُشا
که بُدَندی پیل‌کُش اَنْدَر وَغا

آن چُنان پیلان و شاهانِ ظَلوم
زیرِ خشمِ دلْ همیشه در رُجوم

تا اَبَد از ظُلْمَتی در ظُلْمَتی
می‌رَوَند و نیست غَوْثی رَحْمَتی

نامِ نیک و بَد مگر نَشْنیده‌اید؟
جُمله دیدند و شما نادیده‌اید

دیده را نادیده می‌آرید لیکْ
چَشمَتان را وا گُشایَد مرگْ نیک

گیرْ عالَم پُر بُوَد خورشید و نور
چون رَوی در ظُلْمَتی مانندِ کور

بی‌نَصیب آیی ازان نورِ عَظیم
بَسته‌روزَن باشی از ماهِ کَریم

تو درونِ چاهْ رَفتَسْتی زِ کاخ
چه گُنَه دارد جهان‌هایِ فَراخ؟

جان که اَنْدَر وَصْفِ گُرگی مانْد او
چون بِبینَد رویِ یوسُف را؟ بگو

لَحْنِ داوودی به سنگ و کُهْ رَسید
گوشِ آن سنگین دِلانَش کَم شَنید

آفرین بر عقل و بر اِنْصاف باد
هر زمان وَاللهُ اَعْلَمْ بِالرَّشاد

صَدِّقوا رُسْلاً کِرامًا یا سَبا
صَدِّقوا رُوحًا سَباها مَنْ سَبا

صَدِّقوهُمْ هُمْ شُموسٌ طالِعَه
یُوْمِنوکُم مِنْ مَخازِی الْقارِعَه

صَدِّقوهُم هُم بُدُورٌ زاهِرَه
قَبْلَ اَنْ یَلْقَوْکُمُ بِالسّاهِرَه

صَدِّقوهُم هُم مَصابیحُ الدُّجیٰ
اَکْرِموهُم هُمْ مَفاتیحُ الرَّجا

صَدِّقوا مَنْ لَیْسَ یَرجو خَیْرَکُمْ
لا تُضِلّوا لا تَصُدّوا غَیْرَکُمْ

پارسی گوییم هین تازی بِهِل
هِنْدویِ آن تُرک باش ای آب و گِل

هین گواهی‌هایِ شاهان بِشْنَوید
بِگْرَویدَند آسْمان‌ها بِگْرَوید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۸ - حکایت آن دزد کی پرسیدند چه می‌کنی نیم‌شب در بن این دیوار گفت دهل می‌زنم
گوهر بعدی:بخش ۱۳۰ - معنی حزم و مثال مرد حازم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.