هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از بیمهری و عهدشکنیها شکایت میکند و از غنچهای سخن میگوید که رازهایش ناشنیده ماندهاند. او از روزی میگوید که زلف یارش غبار وجودش را با خود میبرد و عطرش به خاک تبدیل میشود. در نهایت، شاعر آرزو میکند که خاک کوی یارش را در آغوش بگیرد و در قیامت نیز از جسم خود یاد نکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و قیامت ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال سنگین باشد.
شمارهٔ ۸۴
این است، سرود من و بلبل به چمنها
فریاد ز بی مهری این عهدشکنها
نشنیده کس، از غنچهٔ مستور تو حرفی
امّا به زبانها زتو افتاده سخنها
روزی که دهد زلف تو، بر باد، غبارم
در خاک شود غالیه بو، جیب کفنها
چون خاک سر کوی تو گیرند در آغوش
در حشر نیارند ز جان یاد، بدنها
فریاد ز بی مهری این عهدشکنها
نشنیده کس، از غنچهٔ مستور تو حرفی
امّا به زبانها زتو افتاده سخنها
روزی که دهد زلف تو، بر باد، غبارم
در خاک شود غالیه بو، جیب کفنها
چون خاک سر کوی تو گیرند در آغوش
در حشر نیارند ز جان یاد، بدنها
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.