هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از حیرت و عشق خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دلش در برابر معشوق مانند آینه‌ای است که تصویر او را نشان می‌دهد. او احساس می‌کند که در سفر زندگی، هیچ راهی جز مسیر معشوق ندارد و هر جایی غیر از کوی او را بی‌معنا می‌داند. همچنین، شاعر از وسعت دل خود و اندوهش در حضور معشوق می‌گوید و در پایان، از رهایی و آزادی در دامن صحرا سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، درک برخی از استعاره‌ها و مفاهیم عمیق آن نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از ادبیات دارد.

شمارهٔ ۱۱۳

روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست

پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست

وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.