۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۸

تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد
هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد

دیدهٔ بخت سیاهم چو گران خواب شود
تیغ مژگان رسای تو سیه تاب شود

سر تسلیم، پی سجدهٔ مستانه به خاک
می گذارم، اگر ابروی تو محراب شود

مرا به خاک چو مژگان اشکبار شود
کفن پر آب تر از ابر مایه دار شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.