هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس غربت و سردرگمی در زندگی خود میگوید. او در بتکده نامحرم و در کعبه غریب است و نمیداند تقدیرش را به کجا سپردهاند. مفتی از اصول و فروع دین بیخبر است و ادیبش تنها مسأله عشق را آموخته. شاعر از ستم عشق و فریبهای آن شکایت دارد و بیان میکند که تحمل این همه عشوه و جلوه را ندارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان از آن بهرهمند هستند. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند غربت و سردرگمی در زندگی برای سنین پایینتر ممکن است نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۵۰
در بتکده نامحرم و در کعبه غریبم
آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست
یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
من حوصله ساز ستم عشق نبودم
از عشوه دلم دادی و از جلوه، فریبم
آیا که حوالت به کجا کرده نصیبم؟
مفتی، ز اصول و ز فروعم خبری نیست
یک مسأله جز عشق، نیاموخت ادیبم
من حوصله ساز ستم عشق نبودم
از عشوه دلم دادی و از جلوه، فریبم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.