۱۱۵ بار خوانده شده

بخش ۴ - از خوان وصال به سرانگشت خامه نمکی چشیدن و عرض نیاز را به بساط خطاب کشیدن

عجب نبود که گردی دستگیرم
فقیرم یا رسول الله، فقیرم

لب خشک مرا درجرعه، نم نیست
کف جود تو را سرمایه کم نیست

به محتاجان کریمان را نظرهاست
صدف را ز ابر نیسانی گهرهاست

کند دامنکشان ابر بهاری
به کشت تشنه کامان آبیاری

طراوت بخشیِ باد بهاران
کند هر خار را،گل درگریبان

مرا کوته، کف از دامان مقصود
تو را در آستین گنجینه جود

به انعامت، تسلی مرغ و ماهی
خطاب حضرتت عاجزپناهی

کنی گر گوشهٔ چشمی به سویم
نریزد در دو عالم آبرویم

خورم حسرت بر آن فرخنده ایام
که در طوف حریمت می زدم گام

سرم بر آستانت جبهه فرسای
دلم بر خاک درگاهت جبین سای

در آن فرخنده مأوا شاد بودم
ز قید هر دو کون آزاد بودم

کنون افتاده ام از درگهت دور
ز داغ هجر، دارم سینه ناسور

اسیرم درکف نفس هوسناک
تو بگشا بندم از پا چست و چالاک

ازین نخجیر عاجز برگشا، دام
که آزادانه، در راهت زند گام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳ - آرایش شاهدان انجمن آرای سخن به زیور نعت خواجهٔ کونین صلّی الله علیه و آله المصطفین
گوهر بعدی:بخش ۵ - رخ طاعت به خاک ضراعت سودن و لب سوال به منتهی الآمال گشودن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.