هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و معنوی، بیانگر احساسات یک گدای روحانی است که به درگاه خداوند روی آورده و از او طلب رحمت و بخشش میکند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای عمیق، رابطهٔ بنده و خالق را به تصویر میکشد و بر قدرت بینظیر و رحمت بیپایان خداوند تأکید میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابلدرک نباشد. این شعر更适合 افرادی که با ادبیات عرفانی آشنایی دارند و میتوانند مفاهیم آن را درک کنند.
بخش ۱۱ - مناجان
ای بر رخ عالمی درت باز
انجام مرا رسان به آغاز
سیلی خور هجر جان گزایم
دریاب چه شد که تا برآیم کذا
پروردهٔ توست، خار و سنبل
خس تن نزند که نیستم گل
چونان که گل از تو، خار از توست
دی هم ز تو، نوبهار از توست
بی قدری ذرّه نیست نومید
از پرتو التفات خورشید
گر عزت گل گیا ندارد
...گری جدا ندارد
دریای محیط اگر شگرف است
با قطره،که را مجال حرف است؟
گر رد کنیم چه حیله کوشم؟
بار خود را کجا فروشم؟
پیدا ز عدم جهان کنی تو
هر چیز که خواهی آن کنی تو
سرچشمهٔ هستی از تو جاری ست
امر تو به کاینات ساریست
یک نقش تو گر فرشته خو شد
بد نیز طفیلی نکو شد
این جمله ز کلک توست بارز
نقّاش قدیر و نقش عاجز
بر خوان کریم اگر طفیلیست
با مهمانان تفاوتش نیست
از درگه رحمت کریمان
خالی نرودکف لئیمان
خاص آنکه امید بسته باشد
عمری به طمع نشسته باشد
دانی منم آن گدای آزی
دست اَمَلَم به این درازی
غیر از در تو دری ندارم
دریاب که دیگری ندارم
مهمان طفیلی کریمم
پروردهٔ نعمت قدیمم
دانم بودت زیاده افضال
با پیرگدای مضطرب حال
ای بار خدای بنده پرور
استاده گدای پیربر در
او روی فغان و زاریش نیست
یارای سخن گزاریش نیست
تسکین ضعیف نالیش کن
رحمی به شکسته بالیش کن
دریاب حزین بی نوا را
محروم مکن کهن گدا را
انجام مرا رسان به آغاز
سیلی خور هجر جان گزایم
دریاب چه شد که تا برآیم کذا
پروردهٔ توست، خار و سنبل
خس تن نزند که نیستم گل
چونان که گل از تو، خار از توست
دی هم ز تو، نوبهار از توست
بی قدری ذرّه نیست نومید
از پرتو التفات خورشید
گر عزت گل گیا ندارد
...گری جدا ندارد
دریای محیط اگر شگرف است
با قطره،که را مجال حرف است؟
گر رد کنیم چه حیله کوشم؟
بار خود را کجا فروشم؟
پیدا ز عدم جهان کنی تو
هر چیز که خواهی آن کنی تو
سرچشمهٔ هستی از تو جاری ست
امر تو به کاینات ساریست
یک نقش تو گر فرشته خو شد
بد نیز طفیلی نکو شد
این جمله ز کلک توست بارز
نقّاش قدیر و نقش عاجز
بر خوان کریم اگر طفیلیست
با مهمانان تفاوتش نیست
از درگه رحمت کریمان
خالی نرودکف لئیمان
خاص آنکه امید بسته باشد
عمری به طمع نشسته باشد
دانی منم آن گدای آزی
دست اَمَلَم به این درازی
غیر از در تو دری ندارم
دریاب که دیگری ندارم
مهمان طفیلی کریمم
پروردهٔ نعمت قدیمم
دانم بودت زیاده افضال
با پیرگدای مضطرب حال
ای بار خدای بنده پرور
استاده گدای پیربر در
او روی فغان و زاریش نیست
یارای سخن گزاریش نیست
تسکین ضعیف نالیش کن
رحمی به شکسته بالیش کن
دریاب حزین بی نوا را
محروم مکن کهن گدا را
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۰ - در مخاطبهٔ نفس و خاتمهٔ کتاب گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.