۹۵ بار خوانده شده

بخش ۱۸ - در صفت خاموشی گوید

تو را تا نباشد گرانمایه ای
به از خامشی، نیست پیرایه ای

نداری زبان سخن گستری
چرا مستمع را، جگر می خوری؟

به گفتار، ضایع مکن خویش را
مشوران دل حکمت اندیش را

حزین، ار چه گفتار در شان توست
سخن، کار کلک زبان دان توست

خمش کن، که گوهر شناسنده نیست
بهای خزف ریزه و دُر یکی ست

ستاینده خواهد نیوشنده ای
تو بیهوده تا چند، کوشنده ای؟

ز داننده، کم گفتن اکنون نکوست
جهان پر ز نادان بسیار گوست

گذشتند یاران معنی گرای
چو رهرو نبینی مجنبان درای

نهفتن سخن را ز نابخردان
صواب است، مگشای بیجا زبان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷ - در توصیف دارالسلطنه اصفهان گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.