۱۱۰ بار خوانده شده

بخش ۲۹ - حکایت

یکی طعن و تشنیع می زد بسی
به آزاد مرد حقیقت رسی

سخن چین، سخن ها به او باز گفت
از آن ژاژخایی چوگل برشکفت

به شکرانه رخسار بر خاک سود
به یزدان سپاس فراوان نمود

پس آنگه چنین گفت آزاد مرد
که می بایدم در جهان فخر کرد

که یاد چو من ناسزا بنده ای
نموده ست سالار فرخنده ای

به احسان او دل رهین مانده است
که نام مرا بر زبان رانده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۸ - حکایت
گوهر بعدی:بخش ۳۰ - اشارت به کلام هدایت نظام عارف عالی مقام که گفت: کن بالخیر موصوفاً لا للخیر وصافاً
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.