۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

ز آشیان مرغ دلم کاش کناری بکند
بو که آن سلسله مو میل شکاری بکند

سخت خامیم درین ره مگر از روی کرم
پیر میخانه به پیمانه شراری بکند

تا دل بلبل شوریده فریبد به گلی
سالها باد صبا خدمت خاری بکند

بوی مِی تا به قیامت ز مشامش نرود
هرکه در کوی خرابات گذاری بکند

سالها مردمک دیده برای شب وصل
خون دل خورد که ترتیب نثاری بکند

داد بر باد فنا ماحصلم را که دلم
خاست در مصطبۀ عشق قماری بکند

عشق نگذاشت دلم را که کند خدمت عقل
اشتر مست چه تمکین ز مهاری بکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.