هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، غزلی عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از فراق یار، گذر زمان و ناپایداری دنیا سخن می‌گوید. او با اشاره به طبیعت و تغییر فصل‌ها، احساسات خود را بیان می‌کند و از بی‌خبری از معشوق شکایت دارد. در نهایت، شاعر به دنبال آرامش در میکده است و از بی‌توجهی مردم به هنر و زیبایی گله می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به میکده و مفاهیم انتزاعی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۶

نگار من ز شبستان بدر نمیآید
زمان گل مگر آخر بسر نمیآید

بهار میگذرد ساقیا تعلل چیست
مگر خزان دو سه روز دگر نمیآید

چه شد که لاف کلیمی نمیزند بلبل
ز شاخ گل مگر آتش بدر نمیآید

گذشت عمر عزیزی که بود دولت وصل
ولی زمان جدایی به سر نمیآید

همیشه بود هم آواز من چه شد امشب
به گوش نالۀ مرغ سحر نمیآید

کشم ز صومعه دیگر بسوی میکده رخت
که بوی خیر ازین بام و در نمیآید

کسی ز منزل جانان خبر بما نرساند
که هر که میرود از وی خبر نمیآید

اگرچه نخل مرادست سرو قامت دوست
دریغ و درد که هرگز به َبر نمیآید

غمین مباش غبارا که عیب بی هنران
به چشم مردم صاحب نظر نمیآید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.