هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های درونی خود می‌گوید و از بی‌قراری دل و غم‌هایش شکایت می‌کند. او از بی‌توجهی معشوق و ناامیدی از وصال می‌نالد و در نهایت به تسلیم در برابر تقدیر و رها کردن تعلقات دنیوی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رها کردن تعلقات ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۷

ز جان بیزارم از دست دل خویش
خدایا با که گویم مشکل خویش

گل من خار غم در پا ندارد
که چندان فارغست از بلبل خویش

به دریای غمت نازم که بازم
به قعر خویش برد از ساحل خویش

دل من می ندانم مایل کیست
که هیچش می نبینم مایل خویش

دی از پروانۀ وصل تو تا صبح
شدم از شوق شمع محفل خویش

چو مرغ بیضه ضایع کرده دایم
دلم گیرد کنار از منزل خویش

ندانم آخر این صیّاد بی رحم
چرا پوشید چشم از بسمل خویش

دلا تا چند کاری تخم هستی
به باد نیستی ده حاصل خویش

بهل تا اوفتان خیزان بیاید
غبار خسته ره با محمل خویش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.