هوش مصنوعی:
این متن شعری است که مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی را بیان میکند. در آن، شاعر به موضوعاتی مانند نادیده گرفتن حقیقت توسط برخی افراد، ناتوانی در درک معنای واقعی زندگی، و تلاش برای نجات دیگران از گمراهی اشاره میکند. همچنین، شاعر به نقد دنیای مادی و ارزشهای ظاهری میپردازد و بر اهمیت درک حقیقت و رهایی از جهل تأکید میکند.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم پیچیدهی فلسفی و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتقادی و نمادین موجود در متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
بخش ۲۲۰ - آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او
گَرچه نَشْنید آن مُوَکَّل آن سُخُن
رفت در گوشی که آن بُد مِنْ لَدُن
بویِ پیراهانِ یوسُف را ندید
آن کِه حافِظ بود و یَعقوبَش کَشید
آن شَیْاطین بر عَنانِ آسْمان
نَشْنَوند آن سِرِّ لَوْحِ غَیْبدان
آن مُحمَّد خُفته و تکیه زده
آمده سِرْ گِرْدِ او گَردان شُده
او خورَد حَلْوا که روزیشَ ست باز
آن نه کَانْگُشتانِ او باشد دراز
نَجْمِ ثاقِبْ گشته حارِسْ دیوْران
که بِهِل دُزدی زِ اَحمَد سِر سِتان
ای دَویده سویِ دُکّان از پِگاه
هین به مَسجد رو بِجو رِزْقِ اِلٰه
پس رَسول آن گُفتَشان را فَهْم کرد
گفت آن خنده نبودم از نَبَرد
مُردهاند ایشان و پوسیدهیْ فَنا
مُرده کُشتن نیست مَردی پیشِ ما
خود کی اَند ایشان که مَهْ گردد شِکاف
چون که من پا بِفْشُرَم اَنْدَر مَصاف؟
آن گَهی کازاد بودیْت و مَکین
مَر شما را بَسته میدیدم چُنین
ای بِنازیده به مُلْک و خاندان
نَزدِ عاقلْ اُشتُری بر ناودان
نَقْشِ تَن را تا فُتاد از بامْ طَشْت
پیشِ چَشمم کُلُّ آتٍ آتْ گشت
بِنْگرم در غوره میبینم عیان
بنگرم در نیست شی بینم عیان
بنَگَرم سِرْ عالَمی بینم نَهان
آدم و حَوّا نَرُسته از جهان
مَر شما را وَقتِ ذَرّاتِ اَلَست
دیدهام پا بَسته و مَنْکوس و پَست
از حُدوثِ آسْمانِ بی عُمُد
آنچه دانسته بُدم افزون نَشُد
من شما را سَرنِگون میدیدهام
پیش ازان کَزْ آب و گِل بالیدهام
نو ندیدم تا کُنم شادی بِدان
این هَمیدیدم در آن اِقْبالَ تان
بَستهٔ قَهْرِ خَفی وان گَهْ چه قَهْر
قَند میخوردید و در وِیْ دَرْجْ زَهر
این چُنین قَندی پُر از زَهْر اَرْ عَدو
خوش بِنوشَد چِتْ حَسَد آید بَرو؟
با نَشاط آن زَهْر میکردید نوش
مَرگَتان خُفیه گرفته هر دو گوش
من نمیکردم غَزا از بَهرِ آن
تا ظَفَر یابم فرو گیرم جهان
کین جهانْ جیفهست و مُردار و رَخیص
بر چُنین مُردار چون باشم حَریص؟
سگ نِیَم تا پَرچَمِ مُرده کَنَم
عیسیاَم آیم که تا زندهش کُنَم
زان هَمیکردم صُفوفِ جَنگْ چاک
تا رَهانَم مَر شما را از هَلاک
زان نمیبُرَّم گِلوهایِ بَشَر
تا مرا باشد کَر و فَرّ و حَشَر
زان هَمیبُرَّم گِلویی چند تا
زان گِلوها عالَمی یابَد رَها
که شما پَروانهوار از جَهْلِ خویش
پیشِ آتش میکُنید این حَمله کیش
من هَمیرانَم شما را هَمچو مَست
از در افتادن در آتش با دو دست
آن کِه خود را فَتْحها پِنْداشتید
تُخمِ مَنْحوسیِّ خود میکاشتید
یک دِگَر را جِدِّ جِدّ میخوانْدید
سویِ اَژدَرها فَرَس میرانْدید
قَهْر میکردید و اَنْدَر عینِ قَهْر
خود شما مَقْهورِ قَهْرِ شیرِ دَهْر
رفت در گوشی که آن بُد مِنْ لَدُن
بویِ پیراهانِ یوسُف را ندید
آن کِه حافِظ بود و یَعقوبَش کَشید
آن شَیْاطین بر عَنانِ آسْمان
نَشْنَوند آن سِرِّ لَوْحِ غَیْبدان
آن مُحمَّد خُفته و تکیه زده
آمده سِرْ گِرْدِ او گَردان شُده
او خورَد حَلْوا که روزیشَ ست باز
آن نه کَانْگُشتانِ او باشد دراز
نَجْمِ ثاقِبْ گشته حارِسْ دیوْران
که بِهِل دُزدی زِ اَحمَد سِر سِتان
ای دَویده سویِ دُکّان از پِگاه
هین به مَسجد رو بِجو رِزْقِ اِلٰه
پس رَسول آن گُفتَشان را فَهْم کرد
گفت آن خنده نبودم از نَبَرد
مُردهاند ایشان و پوسیدهیْ فَنا
مُرده کُشتن نیست مَردی پیشِ ما
خود کی اَند ایشان که مَهْ گردد شِکاف
چون که من پا بِفْشُرَم اَنْدَر مَصاف؟
آن گَهی کازاد بودیْت و مَکین
مَر شما را بَسته میدیدم چُنین
ای بِنازیده به مُلْک و خاندان
نَزدِ عاقلْ اُشتُری بر ناودان
نَقْشِ تَن را تا فُتاد از بامْ طَشْت
پیشِ چَشمم کُلُّ آتٍ آتْ گشت
بِنْگرم در غوره میبینم عیان
بنگرم در نیست شی بینم عیان
بنَگَرم سِرْ عالَمی بینم نَهان
آدم و حَوّا نَرُسته از جهان
مَر شما را وَقتِ ذَرّاتِ اَلَست
دیدهام پا بَسته و مَنْکوس و پَست
از حُدوثِ آسْمانِ بی عُمُد
آنچه دانسته بُدم افزون نَشُد
من شما را سَرنِگون میدیدهام
پیش ازان کَزْ آب و گِل بالیدهام
نو ندیدم تا کُنم شادی بِدان
این هَمیدیدم در آن اِقْبالَ تان
بَستهٔ قَهْرِ خَفی وان گَهْ چه قَهْر
قَند میخوردید و در وِیْ دَرْجْ زَهر
این چُنین قَندی پُر از زَهْر اَرْ عَدو
خوش بِنوشَد چِتْ حَسَد آید بَرو؟
با نَشاط آن زَهْر میکردید نوش
مَرگَتان خُفیه گرفته هر دو گوش
من نمیکردم غَزا از بَهرِ آن
تا ظَفَر یابم فرو گیرم جهان
کین جهانْ جیفهست و مُردار و رَخیص
بر چُنین مُردار چون باشم حَریص؟
سگ نِیَم تا پَرچَمِ مُرده کَنَم
عیسیاَم آیم که تا زندهش کُنَم
زان هَمیکردم صُفوفِ جَنگْ چاک
تا رَهانَم مَر شما را از هَلاک
زان نمیبُرَّم گِلوهایِ بَشَر
تا مرا باشد کَر و فَرّ و حَشَر
زان هَمیبُرَّم گِلویی چند تا
زان گِلوها عالَمی یابَد رَها
که شما پَروانهوار از جَهْلِ خویش
پیشِ آتش میکُنید این حَمله کیش
من هَمیرانَم شما را هَمچو مَست
از در افتادن در آتش با دو دست
آن کِه خود را فَتْحها پِنْداشتید
تُخمِ مَنْحوسیِّ خود میکاشتید
یک دِگَر را جِدِّ جِدّ میخوانْدید
سویِ اَژدَرها فَرَس میرانْدید
قَهْر میکردید و اَنْدَر عینِ قَهْر
خود شما مَقْهورِ قَهْرِ شیرِ دَهْر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۱۹ - تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی
گوهر بعدی:بخش ۲۲۱ - بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.