هوش مصنوعی:
این متن به گفتوگوی بین یک صوفی و فرد دیگری میپردازد که در آن صوفی بر پاکی، زهد، و صلاح تأکید میکند و بیان میکند که هدف او از زندگی، ستر (پوشش و پنهانداری) و عفت است. او همچنین از بیجهازی و سادگی زندگی خود دفاع میکند و اعتقاد راسخ خود به فقر و صدق را بیان میدارد. در ادامه، صوفی به همسرش اشاره میکند که او نیز به همین اصول پایبند است و از مادیات دوری میکند. متن با انتقاد از کسانی که ادعای زهد و صلاح دارند اما در عمل خلاف آن عمل میکنند، پایان مییابد.
رده سنی:
18+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، انتقادهای اجتماعی مطرح شده در متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
بخش ۸ - گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
گفت گفتم من چُنین عُذْریّ و او
گفت نه من نیستم اَسْباب جو
ما زِ مال و زَرْ مَلول و تُخْمهایم
ما به حِرص و جَمعْ نه چون عامهایم
قَصدِ ما سِتْرست و پاکیّ و صَلاح
در دو عالَم خود بِدان باشد فَلاح
باز صوفی عُذْرِ دَرویشی بِگُفت
وان مُکَرَّرْ کرد تا نَبْوَد نَهُفت
گفت زن من هم مُکَّرَر کردهام
بیجِهازی را مُقَرَّر کردهام
اِعْتِقادِ اوست راسِخ تَر زِ کوه
که زِ صد فَقرش نمیآید شِکوه
او هَمیگوید مُرادَم عِفِّت است
از شما مَقْصودْ صِدْق و هِمَّت است
گفت صوفی خود جِهاز و مال ما
دید و میبینَد هویدا و خَفا
خانهٔ تَنگی مَقامِ یک تَنی
که دَرو پنهان نَمانَد سوزنی
باز سَتْر و پاکی و زُهد و صَلاح
او زِ ما بِهْ داند اَنْدَر اِنْتِصاح
بِهْ زِ ما میداند او اَحوالِ سَتْر
وَزْ پَس و پیش و سَر و دنبالِ سَتْر
ظاهِرا او بیجِهاز و خادِم است
وَزْ صَلاح و سَتْرْ او خود عالِم است
شَرحِ مَسْتوری زِ بابا شَرط نیست
چون بَرو پیدا چو روز روشنیست
این حِکایَت را بِدان گفتم که تا
لاف کَم بافی چو رسوا شُد خَطا
مَر ترا ای هم به دَعْوی مُسْتَزاد
این بُده سْتَتْ اِجْتِهاد و اِعْتِقاد
چون زنِ صوفی تو خاین بودهیی
دام مَکْر اَنْدَر دَغا بُگْشودهیی
که زِ هر ناشُستهرویی کَپْ زنی
شَرم داری وَزْ خدایِ خویش نی
گفت نه من نیستم اَسْباب جو
ما زِ مال و زَرْ مَلول و تُخْمهایم
ما به حِرص و جَمعْ نه چون عامهایم
قَصدِ ما سِتْرست و پاکیّ و صَلاح
در دو عالَم خود بِدان باشد فَلاح
باز صوفی عُذْرِ دَرویشی بِگُفت
وان مُکَرَّرْ کرد تا نَبْوَد نَهُفت
گفت زن من هم مُکَّرَر کردهام
بیجِهازی را مُقَرَّر کردهام
اِعْتِقادِ اوست راسِخ تَر زِ کوه
که زِ صد فَقرش نمیآید شِکوه
او هَمیگوید مُرادَم عِفِّت است
از شما مَقْصودْ صِدْق و هِمَّت است
گفت صوفی خود جِهاز و مال ما
دید و میبینَد هویدا و خَفا
خانهٔ تَنگی مَقامِ یک تَنی
که دَرو پنهان نَمانَد سوزنی
باز سَتْر و پاکی و زُهد و صَلاح
او زِ ما بِهْ داند اَنْدَر اِنْتِصاح
بِهْ زِ ما میداند او اَحوالِ سَتْر
وَزْ پَس و پیش و سَر و دنبالِ سَتْر
ظاهِرا او بیجِهاز و خادِم است
وَزْ صَلاح و سَتْرْ او خود عالِم است
شَرحِ مَسْتوری زِ بابا شَرط نیست
چون بَرو پیدا چو روز روشنیست
این حِکایَت را بِدان گفتم که تا
لاف کَم بافی چو رسوا شُد خَطا
مَر ترا ای هم به دَعْوی مُسْتَزاد
این بُده سْتَتْ اِجْتِهاد و اِعْتِقاد
چون زنِ صوفی تو خاین بودهیی
دام مَکْر اَنْدَر دَغا بُگْشودهیی
که زِ هر ناشُستهرویی کَپْ زنی
شَرم داری وَزْ خدایِ خویش نی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۷ - معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم
گوهر بعدی:بخش ۹ - غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.