۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۳

ایدل اینجا کوی جانان است از جان دم مزن
از دل و جان جهان در پیش جانان دم مزن

گر تو مرد درد اویی هیچ از درمان مگو
درد او را به ز درمان دان ز درمان دم مزن

کفر ایمان را به اهل کفر و ایمان واگذار
باش مستغرق درو از کفر و ایمان دم مزن

لب بدوز از گفتگو چون نیست وقت گفتگوی
جای حیران است در وی باش حیران دم مزن

چون یقین آید رها کن قصه شک و گمان
چون عیان بنمود رخ دیگر ز برهان دم مزن

قصه کوران به پیش بینا مگوی
بیش ازین در پیش بینایان ز کوران دم مزن

علم بیدینان رها کن جهل حکمت را مجوی
از خیالات و ظنون اهل یونان دم مزن

آب حیوان را گر انسانی بحیوانی کن رها
پیش دریای حیات از آب حیوان دم مزن

وصل و هجران نیست الّا وصف خاص عاشقان
مغربی گر عارفی از وصل و هجران دم مزن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.