هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه از حافظ، به موضوعاتی مانند عشق الهی، فقر معنوی، صبر و رضا در برابر سختیها، و ستایش قدرت خداوند میپردازد. شاعر از زبان عاشقی فقیر و نیازمند سخن میگوید که تنها به درگاه معشوق (خداوند) پناه میبرد و از او طلب یاری میکند. همچنین، در ابیاتی به نقد زاهدان خودبین و ستایش جمال الهی پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به تفسیر دارند و مناسب افرادی است که توانایی تحلیل متون ادبی را دارند.
شمارهٔ ۴
بجان دوست که از درمران گدائی را
که جز درت نشناسد در سرائی را
کدام دل که در او جا کند نصیحت خلق
مگر خیال تو خالی گذاشت جائی را
بیا بصبر من و عشق خود مشاهده کن
حدیث مورچه و سنگ آسیائی را
خدا کند که گزندت زچشم بدنرسد
بدین صفت که دهی داد خود نمائی را
زحد گذشت تطاول عنان غمزه مست
نگاهدار که حدّیست دلربائی را
مرا که مفلس عورم کدام طالع و بخت
که سایه ای بسر افتد چتو همائی را
دلا بلاوه پر و بال خویش خسته مکن
که چاره نیست کمندی چنین رسائی را
به بوسه ای زدهانش بجان رضا ندهد
بتان بهیج رساندند خون بهائی را
کجاست زاهد خودبین از اینجمال بدیع
بگو بیا و به بین قدرت خدائی را
بخاکپاش نهادم سرو ندانستم
ستان زناز نه بینند پشت پائی را
غلام حضرت شاهم مرا حقیر مبین
چنانچه دیده کوته نظر سهائی را
شه سریر ولایت که بندگان درش
دهند خاتم جم کمترین گدائی را
گذشت شعر زشکر مگر ز منطق تو
برد بعازیه نیر سخن سرائی را
که جز درت نشناسد در سرائی را
کدام دل که در او جا کند نصیحت خلق
مگر خیال تو خالی گذاشت جائی را
بیا بصبر من و عشق خود مشاهده کن
حدیث مورچه و سنگ آسیائی را
خدا کند که گزندت زچشم بدنرسد
بدین صفت که دهی داد خود نمائی را
زحد گذشت تطاول عنان غمزه مست
نگاهدار که حدّیست دلربائی را
مرا که مفلس عورم کدام طالع و بخت
که سایه ای بسر افتد چتو همائی را
دلا بلاوه پر و بال خویش خسته مکن
که چاره نیست کمندی چنین رسائی را
به بوسه ای زدهانش بجان رضا ندهد
بتان بهیج رساندند خون بهائی را
کجاست زاهد خودبین از اینجمال بدیع
بگو بیا و به بین قدرت خدائی را
بخاکپاش نهادم سرو ندانستم
ستان زناز نه بینند پشت پائی را
غلام حضرت شاهم مرا حقیر مبین
چنانچه دیده کوته نظر سهائی را
شه سریر ولایت که بندگان درش
دهند خاتم جم کمترین گدائی را
گذشت شعر زشکر مگر ز منطق تو
برد بعازیه نیر سخن سرائی را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.