هوش مصنوعی: این متن داستان عرفانی و شاعرانه‌ای است که در آن بایزید بسطامی، عارف مشهور، با بوی خوشی که از سوی خارقان می‌آید، به وجد می‌آید و حالتی عاشقانه و مستانه پیدا می‌کند. مریدانش از او درباره این حالت می‌پرسند و او توضیح می‌دهد که این بوی خوش، بوی خداوند است و از غیب می‌آید. او به مقایسه‌هایی مانند بوی رامین از جان ویس و بوی یزدان از اویس اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این بوها می‌توانند انسان را به وجد و طرب بیاورند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

بخش ۶۸ - مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخ‌نویسان آن در جهت رصد

آن شَنیدی داستانِ بایَزید
که زِ حالِ بوالْحَسَن پیشین چه دید؟

روزی آن سُلطانِ تَقْوی می‌گُذشت
با مُریدان جانِبِ صَحرا و دشت

بویِ خوش آمد مَر او را ناگهان
در سَوادِ رَیْ زِ سوی خارِقان

هم بِدان جا نالهٔ مُشتاق کرد
بوی را از بادْ اِسْتِنْشاق کرد

بویِ خوش را عاشقانه می‌کَشید
جانِ او از بادْ باده می‌چَشید

کوزه‌یی کو از یَخابه پُر بُوَد
چون عَرَق بر ظاهرش پیدا شود

آن زِ سَردیِّ هوا آبی شُده‌ست
از دَرونِ کوزه نَمْ بیرون نَجَست

بادِ بویْ‌آوَر مَر او را آب گشت
آب هم او را شَراب ناب گشت

چون دَرو آثارِ مَستی شُد پَدید
یک مُریدْ او را از آن دَمْ بَر رَسید

پَس بِپُرسیدَش که این اَحْوالِ خَوش
که بُرون است از حِجابِ پنج و شَش

گاه سُرخ و گاه زَرد و گَهْ سپید
می‌شود رویَت چه حال است و نَوید

می‌کَشی بوی و به ظاهِر نیست گُل
بی‌شَک از غَیْب است و از گُلْزارِ کُل

ای تو کامِ جانِ هر خودکامه‌یی
هر دَم از غَیبَت پیام و نامه‌یی

هر دَمی یَعقوب‌وار از یوسُفی
می‌رَسَد اَنْدَر مَشامِ تو شِفا

قَطره‌یی بَرریز بر ما زان سَبو
شَمّه‌یی زان گُلْسِتانْ با ما بگو

خو نداریم ای جَمالِ مِهْتَری
که لبِ ما خُشک و تو تنها خَورْی

ای فَلَکْ‌پیمایِ چُستِ چُست‌خیز
زانچه خوردی جُرعه‌یی بر ما بِریز

میرِ مَجْلِس نیست در دورانْ دِگَر
جُز تو ای شَهْ در حَریفان دَرنِگَر

کِی توان نوشید این مِیْ زیرْدَست؟
مِیْ یَقین مَر مَرد را رُسواگراست

بوی را پوشیده و مَکْنون کُند
چَشمِ مَستِ خویشتن را چون کُند؟

خود نه آن بویَسْت این کَنْدَر جهان
صد هزاران پَرده‌اَش دارد نَهان

پُر شُد از تیزیِّ او صحرا و دشت
دشتِ چه؟ کَزْ نُه فَلَک هم دَر گُذشت

این سَرِ خُم را به کهگل در مگیر
کین بِرِهنه نیست خود پوشِشْ‌پَذیر

لُطف کُن ای رازْدانِ رازگو
آنچه بازَت صَید کردش بازگو

گفت بویِ بوالْعَجَب آمد به من
هم‌چُنان که مَر نَبی را از یَمَن

که مُحَّمد گفت بر دَستِ صَبا
از یَمَن می‌آیَدَم بویِ خدا

بویِ رامین می‌رَسَد از جان وَیْس
بویِ یَزدان می‌رَسَد هم از اُوَیْس

از اُوَیْس و از قَرَن بویِ عَجَب
مَر نَبی را مَست کرد و پُر طَرَب

چون اُوَیْس از خویشْ فانی گشته بود
آن زمینی آسْمانی گشته بود

آن هَلیله‌یْ پَروریده در شِکَر
چاشْنیِّ تَلْخی‌اَش نَبْوَد دِگَر

آن هَلیله‌یْ رَسته از ما و مَنی
نَقْش دارد از هَلیله طَعْم نی

این سُخن پایان ندارد باز گَرد
تا چه گفت از وَحْیِ غَیْب آن شیرمَرد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۷ - دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق
گوهر بعدی:بخش ۶۹ - قول رسول صلی الله علیه و سلم انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.