هوش مصنوعی: این متن داستانی نمادین از سلیمان و تاج او را روایت می‌کند که نشان‌دهنده‌ی مبارزه‌ی درونی انسان با نفس اماره و تلاش برای رسیدن به تعادل و عدالت است. سلیمان با تاج خود که نماد قدرت و حکومت است، درگیر می‌شود و تلاش می‌کند تا آن را راست کند، اما تاج بارها کج می‌شود. این داستان به موضوعاتی مانند عدالت، خودشناسی، مبارزه با نفس و مسئولیت‌پذیری اشاره دارد. در نهایت، سلیمان با اصلاح درون خود، تاج را راست می‌کند و به تعادل می‌رسد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با مفاهیم نمادین و اخلاقی آن ارتباط برقرار کنند.

بخش ۷۲ - کژ وزیدن باد بر سلیمان علیه‌السلام به سبب زلت او

بادْ بر تَختِ سُلَیمان رَفت کَژ
پَس سُلیمان گفت بادا کَژْ مَغَژ

باد هم گفت ای سُلَیمان کَژْ مَرو
وَر رَوی کَژ از کَژَم خَشمین مَشو

این تَرازو بَهرِ این بِنْهاد حَق
تا رَوَد اِنْصافْ ما را در سَبَق

از ترازو کَم کُنی من کَم کُنم
تا تو با من روشنی من روشَنَم

هم چُنین تاجِ سُلَیمان مَیْل کرد
روزِ روشن را بَرو چون لَیْل کرد

گفت تا جا کَژْ مَشو بر فَرقِ من
آفتابا کَم مَشو از شَرقِ من

راست می‌کرد او به دَست آن تاج را
باز کَژْ می‌شُد بَرو تاجْ ای فَتی

هشت بارَش راست کرد و گشت کَژْ
گفت تاجا چیست آخِر؟ کَژْ مَغَژ

گفت اگر صد رَهْ کُنی تو راست من
کَژْ شَوَم چون کَژْ رَوَی ای مُؤتَمَن

پَس سُلَیمان اَنْدرونه راست کرد
دلْ بر آن شَهوت که بودَش کرد سَرد

بَعد از آن تاجَش همانْ دَم راست شُد
آن چُنان که تاج را می‌خواست شُد

بَعد از آنَش کَژْ هَمی‌کرد او به قَصد
تاجِ او می‌گشت تارَک‌جو به قَصد

هشت کَرَّت کَژْ بکرد آن مِهْتَرَش
راست می‌شُد تاجْ بر فَرقِ سَرش

تاجْ ناطِق گشت کِی شَهْ ناز کُن
چون فَشانْدی پَر ز گِل پَرواز کُن

نیست دَستوری کَزین من بُگْذَرم
پَرده‌های غَیْبِ این بَرهَم دَرَم

بَر دهانَم نِهْ تو دَستِ خود بِبَند
مَر دَهانَم را زِ گفتِ ناپَسَند

پَس تو را هر غَم که پیش آید زِ دَرد
بر کسی تُهْمَت مَنِه بر خویش گَرد

ظَنْ مَبَر بر دیگری ای دوست کام
آن مَکُن که می‌سِگالید آن غُلام

گاه جَنگَش با رَسول و مَطْبَخی
گاه خَشمَش با شَهَنْشاه سَخی

هَمچو فرعونی که موسی هِشْته بود
طِفْلَکانِ خَلْق را سَر می‌رُبود

آن عَدو در خانهٔ آن کورْ دل
او شُده اَطْفال را گَردنْ گُسِل

تو هم از بیرون بَدی با دیگران
وَنْدرونْ خوش گشته با نَفْسِ گِران

خود عَدوَّت اوست قَندَش می‌دَهی
وَزْ بُرونْ تُهْمَت به هرکَس می‌نَهی

هَمچو فرعونی تو کور و کورْدل
با عَدو خوش بی‌گناهان را مُذِل

چند فرعونا کُشی بی‌جُرم را
می‌نوازی مَر تَنِ پُر غُرم را؟

عقلِ او بر عقلِ شاهان می‌فُزود
حُکْم حَقْ بی‌عقل و کورَش کرده بود

مُهرِ حَق بر چَشم و بر گوشِ خِرَد
گَر فَلاطون است حیوانَش کُند

حُکْمِ حَقْ بر لَوْح می‌آید پَدید
آن چُنان که حُکْم غَیْبِ بایَزید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۱ - آشفتن آن غلام از نارسیدن جواب رقعه از قبل پادشاه
گوهر بعدی:بخش ۷۳ - شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.