هوش مصنوعی: در دوران ملکشاه و سنجر، فیلسوفی به نام ادیب اسماعیل در هرات زندگی می‌کرد که از طریق طبابت امرار معاش می‌کرد. او یک بار شاهد قصابی بود که پیه گرم گوسفند را می‌خورد. اسماعیل به بقالی گفت اگر قصاب مرد، به او خبر دهد. چند ماه بعد، قصاب به طور ناگهانی مرد. بقال، اسماعیل را خبر کرد و او با روشی خاص قصاب را زنده کرد، اگرچه او بعدها فلج شد. مردم از این اتفاق متعجب شدند، زیرا اسماعیل پیش‌بینی کرده بود که قصاب دچار سکته خواهد شد.
رده سنی: 12+ متن دارای محتوای تاریخی و پزشکی است که ممکن است برای کودکان کم‌سن پیچیده باشد. همچنین موضوع مرگ و معجزه نیاز به درک بالاتری دارد.

بخش ۹ - حکایت هشت - ادیب اسماعیل و زنده کردن مرده

در عهد ملکشاه و بعضی از عهد سنجر فیلسوفی بود بهرات و اورا ادیب اسماعیل گفتندی مردی سخت بزرگ و فاضل و کامل اما اسباب او و معاش او از دخل طبیبی بودی و او را ازین جنس معالجات نادره بسیار است مگر وقتی ببازار کشتاران برمیگذشت قصابی گوسفندی را سلخ میکرد و گاه گاه دست در شکم گوسفند کردی و پیه گرم بیرون کردی و همی خورد خواجه اسماعیل چون آن حالت بدید در برابر او بقالی را گفت که اگر وقتی این قصاب بمرد پیش از آنکه او را بگور کنند مرا خبر کن بقال گفت سپاس دارم چون این حدیث را ماهی پنج شش برآمد یکی روز بامدادی خبر افتاد که دوش فلان قصاب بمرد بمفاجا بی هیچ علت و بیماری که کشید و این بقال بتعزیت شد خلقی دید جامه دریده و جماعتی در حسرت او همی سوختند که جوان بود و فرزندان خرد داشت پس آن بقال را سخن خواجه اسماعیل یاد آمد بدوید و وی را خبر کرد خواجه اسماعیل گفت دیر مرد پس عصا بر گرفت و بدان سرای شد و چادر از روی مرده برداشت و [نبض او در دست گرفت و یکی را فرمود تا عصا بر پشت پای او همی‌زد پس از ساعتی ویرا گفت بسنده است] پس علاج سکته آغاز کرد و روز سوم مرده برخاست و اگرچه مفلوج شد سالها بزیست پس از آن مردمان عجب داشتند و آن بزرگ از پیش دیده بود که او را سکته خواهد بود،
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸ - حکایت هفت - بوعلی و درمان آن که می‌پنداشت گاو است
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - حکایت نه - درمان شیخ الاسلام عبدالله انصاری کتابسوز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.