هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و از زیبایی‌های او مانند زلف و بوی خوشش یاد می‌کند. همچنین، از تأثیرات عمیق این عشق بر دل و جان خود می‌نالد و اشاره‌ای به ناامیدی از رسیدن به معشوق دارد. در پایان، شاعر به پیمان‌شکنی معشوق اشاره کرده و آن را با گیسوی درهم‌پیچیده مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک کامل نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و پیمان‌شکنی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۱

من سر زلفش نمی دادم ز دست
لیکن از بویش شدم مدهوش و مست

رفت زلف او ز دستم این زمان
هست داغی بر دلم زین سان که هست

تا تو بر پا خاستی سروی چو تو
در همه بستان نمی آید به دست

هیچ سر بی طوق عشق تو نماند
هیچ دل از بند زلف تو نرست

ای به دور نرگس مخمور تو
شیخ دُردی نوش و زاهد می پرست

زان سر گیسو که در خاکش کشی
بس که سرها کرده ای در خاک پست

دیده از تیرش نمی بندم که در
بر رسول دوست نتوانیم بست

من شنیدم وصف تیراندازی اش
وان سخنها یک به یک در دل نشست

با جلال آن عهد و آن پیمان که کرد
همچو زلف خویشتن درهم شکست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.