هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از جلال الدین محمد بلخی (مولوی) است که به موضوع عشق، فنا در معشوق، بی‌اعتنایی به دنیا و ملامت دیگران می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عاشق واقعی از هیچ چیز جز معشوق نمی‌ترسد و به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین برخی از اشارات به رنج و فنا ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۹۴

گدای کوی تو از پادشا نیندیشد
که پادشاه ز حال گدا نیندیشد

مرا که عاشقم از ترک سر چه اندیشه
اسیر عشق ز تیر قضا نیندیشد

کسی کند به ملامت جزای بی خبران
که از ملامت روز جزا نیندیشد

به خود فرو روم از فکر زلف تو هر شب
که هیچ کس نبود کز بلا نیندیشد

چه باک چشم ترا گر بریخت خون دلم
که مست عربده جو از خطا نیندیشد

ضرورت است بر آن کس که عشق می بازد
که از تحمّل بار جفا نیندیشد

کسی که روی تو بیند دعا کند زیرا
که پیش قبله کسی جز دعا نیندیشد

بسان غمزه تو نیست ظالمی دیگر
که خون خلق خورد و از خدا نیندیشد

جلال را همه اندیشه از بداندیش است
تو چاره ایش بیندیش تا نیندیشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.