هوش مصنوعی: شعر بالا توصیف کننده یک شب و روز عاشقانه است که در آن شاعر از بخت ناگهان بیدار شده، حضور معشوق، زیبایی‌های طبیعت مانند بوی مشک، باد صبا و گل‌ها سخن می‌گوید. همچنین از احساسات عمیق خود مانند اشک ریختن و عشق بی‌قرار یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین استفاده از استعاره‌های شاعرانه نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۹۵

شب چو به سر رفت و آفتاب برآمد
بخت سرآسیمه ام ز خواب برآمد

مه چو نهان شد درآمد از در من دوست
ماه فرو رفت و آفتاب برآمد

طرّه عنبرشکن به دست صبا داد
جمله جهان بوی مشک ناب برآمد

باد صبا در ربود سنبلش از گل
پرتو خورشید از سحاب برآمد

گل نشنیدم که از بنفشه تتق بست
ماه ندیدم که با نقاب برآمد

مردم چشمم ز بس که اشک ببارید
از مژه ام خون به جای آب برآمد

غمزه برآشفت چون لبش بگزیدم
فتنه نگر، باز کز شراب برآمد

عمر چو می شد مرا به دست دلش داد
پای به سنگش ز بس شتاب برآمد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.