هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد فراق و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر از آتش هجران و اشتیاق به دیدار یار می‌نالد و آرزو می‌کند که معشوق نزد او بنشیند تا آرامش یابد. همچنین، اشاره‌ای به جایگاه بلند معشوق و تأثیر حضور او دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۱۵

چند جانم پس زانوی عنا بنشیند
همدم درد به امّید دوا بنشیند

چون دل و دیده ام از آتش و آب است خراب
گر درآید ز درم دوست کجا بنشیند

یک دم اندر طلب دوست ز پا ننشینم
عاشق دلشده بی دوست چرا بنشیند

ای بسا فتنه که از هر طرفی برخیزد
بهر آن گوشه که آن فتنه ما بنشیند

کس چه داند که چه خیزد دل مشتاقان را
دوست هر جای که برخیزد و یا بنشیند

ای که چون بنشستی سرو به خدمت برخاست
باز اگر برخیزی سرو ز پا بنشیند

آتشی در دلم از هجر تو افروخته است
یک نفس پیش دلم بنشین تا بنشیند

روی تو قبله دلهاست مپوشان زین بیش
تا هر آن کس که ببیند به دعا بنشیند

چون جلال از پی وصلت ز سر جان برخاست
تا به کف نآرد وصل تو، کجا بنشیند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.