هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وصال یار خود سخن می‌گوید و از شمع دل‌افروز، یار مونس و دمساز، و زیبایی‌های چهره و زلف او یاد می‌کند. با این حال، از رنج هجران و نگاه تیز و آزاردهنده یار نیز شکایت دارد. در نهایت، شاعر به خرمی و شادی حاصل از وصال اشاره می‌کند، هرچند که هجران یارش او را غمگین می‌سازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به درک ادبی بالاتری دارند.

شمارهٔ ۱۱۶

دوش شبم را صفت روز بود
در برم آن شمع دل افروز بود

چاکر من دولت بیدار بود
بنده من طالع پیروز بود

یار مرا مونس و دمساز بود
شمع مرا همدم و هم سوز بود

خال بر آن چهره شب قدر بود
زلف بر آن رخ شب نوروز بود

با من بیچاره نمی گشت رام
وین اثر پند بدآموز بود

پرتو رخسار دل افروز او
در دل شب روز نی از روز بود

جان و دلم خسته و مجروح کرد
ناوک چشمش که جگردوز بود

خرّمی اندوخت ز وصلش جلال
گرچه ز هجرانش غم اندوز بود
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.