۴۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۱

نازنینان و چار بالش ناز
خاکساران و آستان نیاز

جور و خواری کشیدن از محبوب
خوش تر است از هزار نعمت و ناز

گوش مجنون و حلقه لیلی
سر محمود و آستان ایاز

نام و ناموس و دین و دنیا را
چه محل پیش عاشق جانباز

ای که عیبم همی کنی در عشق
یک نظر بر جمال او انداز

عشق در هر دلی فرو ناید
زانکه هر سینه نیست محرم راز

من ازین در کجا توانم رفت؟
مرغ پَر بسته چون کند پرواز؟

نه قراری که دم فرو بندم
نه مجالی که برکشم آواز

گر به بوی تو جان بر افشانم
هم به بوی تو زنده گردم باز

همه گفتار دشمنان مشنو
یک دم آخر به دوستان پرداز

ساعتی این شکسته را دریاب
یک زمان این غریب را بنواز

امشب از رفته باز نتوان گفت
زانکه شب کوته است و قصّه دراز

گر بگرید جلال معذور است
کش چو شمع است کار سوز و گداز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.