۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۹

منم کز درت سر به راهی نکردم
به جز آستانت پناهی نکردم

بر آنی که خونم به باطل بریزی
گناهی مکن چون گناهی نکردم

من آن نیستم کز خدنگت بنالم
که صد تیر خوردم که آهی نکردم

شدم سیر ازین زندگانی که هرگز
دمی سیر در تو نگاهی نکردم

به چشمم نیامد گل و چشمه بی تو
قناعت به آب و گیاهی نکردم

من از هر مرادی ترا خواستم بس
تمنّای مالی و جاهی نکردم

نگفتم جفاهای زلف تو با کس
شکایت ز دست سیاهی نکردم

مرا چون جلال از در خود چه رانی
که من جز درت قبله گاهی نکردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.