هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و اشتیاق وصال معشوق می‌گوید. او با وجود رنج و غم، امیدوار است و خود را به شمعی تشبیه می‌کند که از فراق معشوق می‌سوزد و می‌گرید. شاعر از روزگار سخت و شب‌های طولانی دوری می‌نالد، اما همچنان به یاد معشوق و وصال اوست. او آرزو می‌کند که بتواند به سوی معشوق بازگردد و از نسیم صبا کمک می‌خواهد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده مانند 'شمع' و 'نسیم صبا' ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، احساسات شدید و پرداختن به موضوعاتی مانند درد و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۸۱

در آرزوی وصالت اگرچه با غم و دردم
امیدوار چنانم که ناامید نگردم

منم چو شمع که هر شب ز سوز هجر تو تا روز
سرشک گرم فرو می رود به چهره زردم

از آن زمان که مرا بخت خفته از تو جدا کرد
نماند شربت دردی که از زمانه نخوردم

سهیل هجر برآمد، مه وصال فرو شد
ز روز تیره فزون شد درازی شب دردم

ز اشتیاق جمالت چه سیل ها که نراندم
ز روزگار وصالت چه یادها که نکردم

هزار ناله برآرم ز دست هجر تو هر روز
هزار قطره ببارم به یاد وصل تو هر دم

شب فراقت ازین سان که بوی صبح ندارد
چراغ صبح همانا بمرد از دم سردم

چنین که هجر تو گَرد از من شکسته برآورد
مگر نسیم صبا آورد به کوی تو گردم

خیال روی تو همواره همنشین جلال است
که با خیال تو جفتم گر از وصال تو فردم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.