هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از حالتی روحانی و عرفانی سخن میگوید. او از تلاش برای رسیدن به حقیقت و شهادت در راه حق صحبت میکند و از مخاطب میخواهد که از لجاجت دست بردارد و گواهی خود را ارائه دهد. شاعر به اهمیت انجام وظیفه و رهایی از قید و بندهای دنیوی اشاره میکند و از مخاطب میخواهد که این امانت را به سرعت انجام دهد.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۶ - نواختن مصطفی علیهالسلام آن عرب مهمان را و تسکین دادن او را از اضطراب و گریه و نوحه کی بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتش نومیدی
این سُخَن پایان ندارد آن عَرَب
مانْد از اَلْطافِ آن شَهْ در عَجَب
خواست دیوانه شُدن عَقلَش رَمید
دستِ عقلِ مُصْطَفی بازَش کَشید
گفت این سو آ بِیامَد آن چُنان
که کسی بَرخیزد از خوابِ گران
گفت این سو آ مَکُن هین با خود آ
که ازین سو هست با تو کارها
آبْ بر رو زد دَر آمَد در سُخُن
کِی شهیدِ حَقْ شهادت عَرضه کُن
تا گواهی بِدْهَم و بیرون شَوَم
سیرم از هستی در آن هامون شَوَم
ما درین دِهْلیزِ قاضیِ قَضا
بَهْرِ دَعویِ اَلَسْتیم و بَلی
که بَلی گفتیم و آن را زِ امْتِحان
فِعْل و قَوْلِ ما شُهود است و بَیان
ازچه در دِهْلیزِ قاضی تَنْ زدیم؟
نه که ما بَهْرِ گواهی آمدیم؟
چند در دِهْلیزِ قاضی ای گُواه
حَبسْ باشی؟ دِهْ شَهادت از بِگاه
زان بِخوانْدَندَت بدینجا تا که تو
آن گواهی بِدْهی و نآری عُتو
از لَجاجِ خویشتن بِنْشَستهیی
اَنْدَرین تَنگی کَف و لب بَستهیی
تا بِنَدْهی آن گواهی ای شَهید
تو ازین دِهْلیز کِی خواهی رَهید
یک زمان کاراست بُگْزار و بِتاز
کارِ کوتَه را مَکُن بر خود دِراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان
این اَمانَت واگُزار و وا رَهان
مانْد از اَلْطافِ آن شَهْ در عَجَب
خواست دیوانه شُدن عَقلَش رَمید
دستِ عقلِ مُصْطَفی بازَش کَشید
گفت این سو آ بِیامَد آن چُنان
که کسی بَرخیزد از خوابِ گران
گفت این سو آ مَکُن هین با خود آ
که ازین سو هست با تو کارها
آبْ بر رو زد دَر آمَد در سُخُن
کِی شهیدِ حَقْ شهادت عَرضه کُن
تا گواهی بِدْهَم و بیرون شَوَم
سیرم از هستی در آن هامون شَوَم
ما درین دِهْلیزِ قاضیِ قَضا
بَهْرِ دَعویِ اَلَسْتیم و بَلی
که بَلی گفتیم و آن را زِ امْتِحان
فِعْل و قَوْلِ ما شُهود است و بَیان
ازچه در دِهْلیزِ قاضی تَنْ زدیم؟
نه که ما بَهْرِ گواهی آمدیم؟
چند در دِهْلیزِ قاضی ای گُواه
حَبسْ باشی؟ دِهْ شَهادت از بِگاه
زان بِخوانْدَندَت بدینجا تا که تو
آن گواهی بِدْهی و نآری عُتو
از لَجاجِ خویشتن بِنْشَستهیی
اَنْدَرین تَنگی کَف و لب بَستهیی
تا بِنَدْهی آن گواهی ای شَهید
تو ازین دِهْلیز کِی خواهی رَهید
یک زمان کاراست بُگْزار و بِتاز
کارِ کوتَه را مَکُن بر خود دِراز
خواه در صد سال خواهی یک زمان
این اَمانَت واگُزار و وا رَهان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵ - سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهٔ مصطفی علیهالسلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود میشست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهٔ او بر خود و بر سعادت خود
گوهر بعدی:بخش ۷ - بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.