هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی) است که در آن شاعر به زیبایی معشوق و تأثیرات عشق بر روح و جان عاشق می‌پردازد. او از تشبیهات زیبا مانند هلال و قمر برای توصیف ابرو و رخ معشوق استفاده می‌کند و عشق را هم راحت‌جان و هم دردسر می‌داند. شاعر همچنین به تأثیرات عمیق عشق بر جهان و حالات درونی عاشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از تشبیهات و استعارات نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

شمارهٔ ۲۱۸

آن ابرو و رخ نیست هلال و قمر است آن
وان عارض ولب نیست که شمع و شکر است آن

گر دردسری هست ترا راحت جان است
ور راحت دل می طلبی دردسر است آن

سیلاب که بر چهره ام از دیده روان است
بازیچه مپندار که خون جگر است آن

بدنامی عشّاق که در چشم تو عیب است
نزد من اگر عیب نگیری هنر است آن

عیب و هنرش زود شود فاش هر آن چیز
کاندر نظر مردم صاحب نظر است آن

ز آشفتگی آشفته کند حال جهانی
زلف تو که سر فتنه دور قمر است آن

ای خواجه هشیار! به سر منزل خوبان
آهسته قدم نِه که مقام خطر است آن

پاکیزه تر از حسن رُخت را صفتی هست
از حُسن فزون است که چیزی دگر است آن

ترسم که خیالت چو قدم رنجه نماید
در دیده من جای نماند که تر است آن

این کام جلال است که در پای تو میرد
از خویش مرانش که ز مرگش بتر است آن
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.