هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عاشقی است که از دوری معشوق رنج می‌برد. شاعر از جدایی، اشک‌های بی‌پایان، و خدمت به معشوق سخن می‌گوید. او آرزوی ماندن در کوی معشوق را دارد اما می‌داند که بهشت جای گنهکاران نیست. شاعر از مستی و ذوق عشق می‌گوید و زاهد را به دلیل ناآگاهی از این حال سرزنش می‌کند. همچنین، او از باد نوروزی می‌خواهد که بر سر معشوق بوزد تا حال اسیران عشق را ببیند. متن با اشاره به عطر زلف معشوق و بیداری رقیب به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین، اشاره‌هایی به مستی و مفاهیم عرفانی دارد که مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر است.

شمارهٔ ۲۲۰

از آن ساعت که افتادم جدا از صحبت یاران
همی بارم همه روزه سرشک از دیده چون باران

تنم جمله جهان گردید و جان در خدمت جانان
قدم ملک زمین پیمود و دل در صحبت یاران

همی خواهم که در کویش وطن سازم همه عمری
ولی چتوان چو جنّت نیست مأوای گنهکاران

بِهل تا بر سر کویش به سختی می دهم جانی
مگر روزی گذار آرد به بالین دل افگاران

اگر زاهد نداند ذوق جام باده معذور است
که ذوق جرعه مستی نمی دانند هشیاران

خوشا اوقات آن شوریده مست خراباتی
که هم پهلوی رندان است و هم زانوی خمّاران

الا ای باد نوروزی! گذر کن بر سر زلفش
به قید او ببین تا چیست احوال گرفتاران

تو بی دردی و معذوری اگر بر من نبخشایی
هر آن کاو نیستش دردی چه داند حال بیماران

دماغم جز به بوی زلف مشکینت نمی شورد
وگرنه مشک بسیار است در بازار عطّاران

تو گر مانند بخت عاشقانِ خسته در خوابی
رقیبت آگه است آخر از آب چشم بیداران

به عیّاری جلالا تا گرفتی زلف عیّارش
کنون نام تو نقشی گشت بر بازوی عیّاران
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.