هوش مصنوعی: این شعر از عشق، رنج، و ستایش معشوق سخن می‌گوید. شاعر از عشق نترسیده و با وجود خطرات، پایدار مانده است. او به زیبایی و جلال معشوق اشاره می‌کند و از تأثیرات عمیق عشق بر روح و جان خود می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیم فلسفی مانند تقدیر و جایگاه انسان در جهان دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'غمزه خون‌ریز' و 'خون جگر' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۲۴۰

آهی که من خسته برآرم ز جگرگاه
نُه پرده افلاک بسوزم به سحرگاه

از عشق نترسیدم و بنیاد مرا بود
افتد به خطر هر که نترسد ز خطرگاه

بر صدر سلاطین چو به مسند بنشینند
شرط است که درویش نرانند ز درگاه

گر طرّه عنبرشکن از هم بگشایی
پنهان کند اندام ترا تا به کمرگاه

سروی که نیابند ترا جز به خرامش
ماهی که نبینند ترا جز به گذرگاه

بر چرخ تفاخر کنم آن دم که درآیی
ماننده خورشید مرا از در خرگاه

آن غمزه خون ریز که مست است و سیه دل
او را ز چه رو روضه خلد است نظرگاه

هم لطف خیالت که قدم رنجه نماید
وآید بر بالین من خسته به هرگاه

از چشم جلال ار بچکد خون، عجبی نیست
ناچار رود خون چو بود ریش جگرگاه
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.