هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از درد فراق و هجران سخن میگوید. شاعر از عشق به معشوق و رنجهای ناشی از دوری او مینالد. او از تاریکی دنیا در نبود معشوق شکایت دارد و از یار میخواهد که به او توجه کند و او را ناامید نگذارد. شاعر همچنین به امید وصال معشوق دل بسته و از یاریهای نادرست دیگران گله میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر چالشبرانگیز باشد.
شمارهٔ ۲۵۹
ز سودای گل سوری ز عشق روی گلناری
من و بلبل به سر بردیم عمری در گرفتاری
ز هجران پیش چشم خود جهان تاریک می بینم
نمی دانم که روز روشن است این یا شب تاری؟
شدی غایب دمی با من خیالت خلوتی دارد
که خالی نیست از چشمم دمی در خواب و بیداری
دل از دستم برون بردی و از پایم درآوردی
کنون دستم نمی گیری ندانم تا چه سر داری؟
از آن رو مردم از چشم تو خواهد وصف رخسارت
که مردم را بود آیین پری خوانی به بیماری
صبا! من رخت بربستم امانت جان شیرین را
به دستت می سپارم تا به دست دوست سپاری
مرا مگذار سرگردان و از من برمگردان سر
مرا بنگر بدین زاری مکن آهنگ بیزاری
کسی را کز همه عالم امیدی نیست جز بر تو
چنان امّید می دارم که ناامّید نگذاری
چو زلفت سر ببازم تا بیابم وصل رخسارت
برآنم کاندرین سودا برآرم سر به عیّاری
مرا یاری ست کز یاران به یاری می ستاند جان
ز یاران با چنین یاری که را یارا بود یاری
جلال! آخر نگفتم کز پی خوبان مرو چندین
کنون خواری که می بینی به صد چندین سزاواری
من و بلبل به سر بردیم عمری در گرفتاری
ز هجران پیش چشم خود جهان تاریک می بینم
نمی دانم که روز روشن است این یا شب تاری؟
شدی غایب دمی با من خیالت خلوتی دارد
که خالی نیست از چشمم دمی در خواب و بیداری
دل از دستم برون بردی و از پایم درآوردی
کنون دستم نمی گیری ندانم تا چه سر داری؟
از آن رو مردم از چشم تو خواهد وصف رخسارت
که مردم را بود آیین پری خوانی به بیماری
صبا! من رخت بربستم امانت جان شیرین را
به دستت می سپارم تا به دست دوست سپاری
مرا مگذار سرگردان و از من برمگردان سر
مرا بنگر بدین زاری مکن آهنگ بیزاری
کسی را کز همه عالم امیدی نیست جز بر تو
چنان امّید می دارم که ناامّید نگذاری
چو زلفت سر ببازم تا بیابم وصل رخسارت
برآنم کاندرین سودا برآرم سر به عیّاری
مرا یاری ست کز یاران به یاری می ستاند جان
ز یاران با چنین یاری که را یارا بود یاری
جلال! آخر نگفتم کز پی خوبان مرو چندین
کنون خواری که می بینی به صد چندین سزاواری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.