هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از جلال الدین محمد بلخی (مولوی) است که به زیبایی‌های معشوق و تأثیر عمیق او بر شاعر می‌پردازد. شاعر از عشق پرآتش خود می‌گوید و ترس از سوختن معشوق در این آتش را بیان می‌کند. او از مستی و بی‌خبری عمر خود سخن می‌گوید و معشوق را روشنایی چشم خود می‌داند. در پایان، شاعر از زیبایی‌های طبیعت مانند بلبل و ابر و شکوفه‌های سحرگاهی یاد می‌کند و به جلال اشاره می‌کند که گوهر مقصود در عمق دریا یافت می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۲۶۴

چنین کرشمه کنان گر به شهر برگذری
هزار دل بربایی هزار جان ببری

مرا دلی ست پرآتش و زان همی ترسم
که دامن تو بسوزد چو در دلم گذری

چه جای وعظ حکیم است و پند هشیاران
مرا که عمر به مستی گذشت و بی خبری

تو روشنایی چشمی و هر کجا که منم
چو روشنایی چشمم همیشه در نظری

به پرده داری خود باد را مجال مده
که دید گل هم ازین پرده دار، پرده دری

بیا و ناله بلبل ببین و گریه ابر
در آن زمان که بخندد شکوفه سحری

جلال! بر لب دریا به دست ناید کام
درون بحر قدم نه چو طالب گهری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.