۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

هر کس به جست و جویی هر گوشه گفت و گویی
در پرده وصالش کس ره نبرده بویی

یک چند بت شکستند یک چند بت پرستند
در هر سری هوایی ما را هوای رویی

جایی که حاضر آید خوبان هر دو عالم
روی دلم نگردد زان رو به هیچ رویی

از عاشقان برآید هر لحظه های هایی
وان شوخ می فزاید هر روز های و هویی

گر جان در آرزویش بر لب رسد چه باشد
سهل است اگر برآید جانی در آرزویی

چون باد صبحگاهی بگشود بند زلفش
دیدم دل غمین را آویخته به مویی

در کوی دوست زنهار! آهسته نِهْ قدم را
کز کوی او به در نیست راهی به هیچ سویی

یک دم خیال قدّش از دیده نیست غایب
سروی چنین نروید برطرف هیچ جویی

روزی جلال می گفت از راز عشق رمزی
افتاد در زبانها زان روز گفت و گویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.