۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۰

گر گریه من بشنوی ای یار بگریی
ور زاری من گوش کنی زار بگریی

گر حال من سوخته زار بدانی
بر درد من سوخته زار بگریی

روزی که چو پروانه به داغ تو بمیرم
چون شمع فراوان به شب تار بگریی

بسیار میازار مرا ورنه پس از من
یک روز به یاد آری و بسیار بگریی

فردا چه کنی، تو قدمی رنجه کن امروز
باشد که دمی بر سر بیمار بگریی

بر کشته خود گرچه ترا گریه نیاید
چون خلق بگریند به ناچار بگریی

از دیده خونبار جلال ار شوی آگاه
بسیار برین دیده خونبار بگریی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.