۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

دارم از دست تو شب تا صبح با چشمی پر آب
ناله همدم، باده خون، مطرب فغان، راحت عذاب

روز بر من چار چیز از عشق می‌آرد هجوم
صبح محنت، ظهر ماتم، عصر غم، شام اضطراب

چار چیز از چابر عضوم برده‌ای از یک نگاه
صبر از دل، هوش از سر، جان ز تن، از دیده خواب

عشق در بحری مرا افکند ای یاران که هست
ناخدا دل، آب خون، لنگر نفس، کشتی حباب

همچو زلفش از پریشان‌خاطری‌ها داده‌ام
دل به سودا، سر به زانو، رخ به آتش، تن به تاب

عاشقی قصاب بر طفلی که می‌داند هنوز
ظلم راحت، دوست دشمن، نیک بد، کشتن ثواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.