۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

چو عکس خویش نمودار می‌کند مهتاب
پیاله را گل بی‌خار می‌کند مهتاب

به جای بادهٔ گلگون در این بهشت آباد
گلاب در قدح یار می‌کند مهتاب

ز عکس مهر جمال تو شد دلم روشن
علاج آینهٔ تار می‌کند مهتاب

بگیر دامن لیلی که صبح روشن شد
به ناقه محمل خود بار می‌کند مهتاب

گسست چون رگم از ریشه یافتم امشب
به پود و تار کتان کار می‌کند مهتاب

چنانکه نقره کند صبحدم مس شب را
لباس تار تو زرتار می‌کند مهتاب

ز فیض تا سحر امشب ز خواب مخمل را
هزار مرتبه بیدار می‌کند مهتاب

ببار اشک ندامت ز دیدگان قصاب
سرشک را در شهسوار می‌کند مهتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.