هوش مصنوعی:
این متن به بررسی مفهوم اختیار و تقوا میپردازد و بیان میکند که حفظ تقوا و اختیار برای انسان بسیار مهم است. نویسنده از فقدان عقل و صلاح در خود شکایت میکند و از این میترسد که سلاحش به دست دشمن بیفتد. او همچنین به ناتوانی خود در کنترل نفس و زیباییهای ظاهری اشاره میکند و از این که نمیتواند از خود در برابر دشمنان محافظت کند، اظهار نگرانی میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که فرار از خود سختترین کار است و دشمن واقعی او، سایهی خودش است.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
پَس هُنر آمد هَلاکَت خام را
کَزْ پِیِ دانه نَبینَد دام را
اختیار آن را نِکو باشد که او
مالِکِ خود باشد اَنْدَر اِتَّقوا
چون نباشد حِفْظ و تَقْوی زینهار
دور کُن آلَت بِیَنداز اختیار
جِلْوهگاه و اِخْتیارَم آن پَراست
بَر کَنَم پَر را که در قَصْدِ سَر است
نیست اِنْگارَد پَرِ خود را صَبور
تا پَرَش دَرنَفْکَند در شَرّ و شور
پَس زیانَش نیست پَر گو بَر مَکَن
گَر رَسَد تیری به پیش آرَد مِجَن
لیکْ بر من پَرّ زیبا دُشمنیست
چونک از جِلْوهگَری صَبریم نیست
گَر بُدی صَبر و حِفاظَم راهْبَر
بَر فُزودی زِاخْتیارم کَرّ و فَرّ
هَمْچو طِفْلَم یا چو مَست اَنْدَر فِتَن
نیست لایِقْ تیغْ اَنْدَر دستِ من
گَر مرا عقلی بُدیّ و مُنْزَجَر
تیغ اَنْدَر دستِ من بودی ظَفَر
عقل باید نورْدِهْ چون آفتاب
تا زَنَد تیغی که نَبْوَد جُز صَواب
چون ندارم عقلِ تابان و صَلاح
پَس چرا در چاه نَنْدازَم سِلاح؟
در چَهْ اَنْدازم کُنون تیغ و مِجَن
کین سِلاحِ خَصْمِ من خواهد شُدن
چون ندارم زور و یاریّ و سَنَد
تیغَم او بِسْتانَد و بر من زَنَد
رَغْمِ این نَفْسِ وَقیحهخوی را
که نَپوشد رو خَراشَم روی را
تا شود کَم این جَمال و این کَمال
چون نَمانَد رو کَم اُفتَم در وَبال
چون بِدین نیَّت خَراشَم بَزّه نیست
که به زَخْمْ این روی را پوشیدنیست
گَر دِلَم خویِ سَتیری داشتی
رویِ خوبَم جُز صَفا نَفْراشتی
چون ندیدم زور و فرهنگ و صَلاح
خَصْم دیدم زود بِشْکَستَم سِلاح
تا نگردد تیغِ من او را کَمال
تا نگردد خَنْجَرم بر من وَبال
میگُریزم تا رَگَم جُنْبان بُوَد
کِی فَرار از خویشتن آسان بُوَد؟
آن کِه از غیری بُوَد او را فِرار
چون ازو بُبْرید گیرد او قَرار
من که خَصْمَم هم مَنَم اَنْدَر گُریز
تا اَبَد کارِ من آمد خیزْخیز
نه به هِنْد است ایمِن و نه در خُتَن
آن که خَصْمِ اوست سایهیْ خویشتن
کَزْ پِیِ دانه نَبینَد دام را
اختیار آن را نِکو باشد که او
مالِکِ خود باشد اَنْدَر اِتَّقوا
چون نباشد حِفْظ و تَقْوی زینهار
دور کُن آلَت بِیَنداز اختیار
جِلْوهگاه و اِخْتیارَم آن پَراست
بَر کَنَم پَر را که در قَصْدِ سَر است
نیست اِنْگارَد پَرِ خود را صَبور
تا پَرَش دَرنَفْکَند در شَرّ و شور
پَس زیانَش نیست پَر گو بَر مَکَن
گَر رَسَد تیری به پیش آرَد مِجَن
لیکْ بر من پَرّ زیبا دُشمنیست
چونک از جِلْوهگَری صَبریم نیست
گَر بُدی صَبر و حِفاظَم راهْبَر
بَر فُزودی زِاخْتیارم کَرّ و فَرّ
هَمْچو طِفْلَم یا چو مَست اَنْدَر فِتَن
نیست لایِقْ تیغْ اَنْدَر دستِ من
گَر مرا عقلی بُدیّ و مُنْزَجَر
تیغ اَنْدَر دستِ من بودی ظَفَر
عقل باید نورْدِهْ چون آفتاب
تا زَنَد تیغی که نَبْوَد جُز صَواب
چون ندارم عقلِ تابان و صَلاح
پَس چرا در چاه نَنْدازَم سِلاح؟
در چَهْ اَنْدازم کُنون تیغ و مِجَن
کین سِلاحِ خَصْمِ من خواهد شُدن
چون ندارم زور و یاریّ و سَنَد
تیغَم او بِسْتانَد و بر من زَنَد
رَغْمِ این نَفْسِ وَقیحهخوی را
که نَپوشد رو خَراشَم روی را
تا شود کَم این جَمال و این کَمال
چون نَمانَد رو کَم اُفتَم در وَبال
چون بِدین نیَّت خَراشَم بَزّه نیست
که به زَخْمْ این روی را پوشیدنیست
گَر دِلَم خویِ سَتیری داشتی
رویِ خوبَم جُز صَفا نَفْراشتی
چون ندیدم زور و فرهنگ و صَلاح
خَصْم دیدم زود بِشْکَستَم سِلاح
تا نگردد تیغِ من او را کَمال
تا نگردد خَنْجَرم بر من وَبال
میگُریزم تا رَگَم جُنْبان بُوَد
کِی فَرار از خویشتن آسان بُوَد؟
آن کِه از غیری بُوَد او را فِرار
چون ازو بُبْرید گیرد او قَرار
من که خَصْمَم هم مَنَم اَنْدَر گُریز
تا اَبَد کارِ من آمد خیزْخیز
نه به هِنْد است ایمِن و نه در خُتَن
آن که خَصْمِ اوست سایهیْ خویشتن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۲ - جواب گفتن طاوس آن سایل را
گوهر بعدی:بخش ۳۴ - در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.