هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از دردها و رنج‌های عشق سخن می‌گوید. شاعر از عشقی ناکام، هجران، و نبود ثمر در زندگی بدون عشق می‌نالد. او از تلخی‌های مسیر عشق و بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که این شب هجران هرگز به پایان نرسد. همچنین، اشاره‌ای به بی‌وفایی دنیا و ضرورت رهایی از دردسرهای بی‌ثمر دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند درد عشق و هجران نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد.

شمارهٔ ۹۷

آن را که داغ عشقش پا تا به سر نباشد
در دهر چون نهالی است کان را ثمر نباشد

از درد شام هجران دردی بتر نباشد
بالاتر از سیاهی رنگ دگر نباشد

جام شراب ساقی ما را نمی‌کند مست
تا جای باده در وی خون جگر نباشد

گه در خیال زلفم گاهی به فکر کاکل
ای کاش شام ما را هرگز سحر نباشد

در راه عشق‌بازی راضی نمی‌شود دل
زخم خدنگ نازش گر کارگر نباشد

تابان چو عارض او در آسمان عزت
حقا که در نکویی قرص قمر نباشد

در عشق زاد راهی جز درد نیست لازم
تحصیل نان و آبی در این سفر نباشد

تا کی ز بهر صندل منت کشی ز دونان
قصاب ترک سر کن تا دردسر نباشد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.