۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷

آن سرو سیم‌اندام من چون از گلستان بگذرد
موج لطافت جو به جو از هر خیابان بگذارد

شب‌های هجر او دلم راضی نمی‌گردد اگر
یک قطره آب چشمم از بالای مژگان بگذرد

از کثرت کم‌طالعی ترسم نسیم کوی او
چون بر مزار من رسد برچیده دامان بگذرد

آن بی‌سرانجامم که گر عضوی ز من یابد هما
یک عمر سرگردان شود تا از بیابان بگذرد

در رنج روزافزونم و بیمم از آن باشد که او
تا چاره دردم کند کارم ز درمان بگذرد

از گرمی تیغش کشد بر استخوانم شعله‌ای
برق آتش‌افشانی کند تا از نیستان بگذرد

قصاب را بار گران افکنده زین ره بر قفا
اول به منزل می‌رسد هرکس که از جان بگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.