هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات شاعر از دوری و فراق معشوق است. او از بی‌قراری و اضطراب ناشی از این جدایی می‌گوید و اشاره می‌کند که چگونه قلبش در قفس عشق گرفتار است. شاعر از نشنیدن صدای دوستی در این بی‌قراری‌ها شکایت دارد و گاهی تنها صدای زنگ‌ها را می‌شنود. او از اشتباه خود در بستن نامه بر بال کبوتر و تپش‌های مداوم قلبش می‌گوید. در نهایت، دلش که در بند تاریکی هجران است، هر لحظه به فریادرس پناه می‌برد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

شمارهٔ ۱۱۹

ز وصلش دور بودم جان ز بس می‌رفت و می‌آمد
نگشتم محرم آنجا تا نفس می‌رفت و می‌آمد

هنوزم بیضه از خون بود کز ذوق گرفتاری
دلم صدبار نزدیک قفس می‌رفت و می‌آمد

صدای دوستی نشنیدم از این بی‌قراری‌ها
به گوشم گاهی آواز جرس می‌رفت و می‌آمد

غلط کردم که بر بال کبوتر نامه را بستم
طپیدن‌های دل در هر نفس می‌رفت و می‌آمد

دل قصاب تا شد پای‌بند ظلمت هجران
ز غم هردم بر فریادرس می‌رفت و می‌آمد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.