۱۹۵ بار خوانده شده
ز من دل برده دلداری که از اهل وفا رنجد
نماید صلح با بیگانه و از آشنا رنجند
به تقریبی که رنگش نسبتی با خون من دارد
کف پایش مدام از الفت رنگ حنا رنجد
هلاکم میکند با آنکه میرنجد زمن بیجا
چه سازم گر خداناخواسته روزی بجا رنجد
به نوعی بسته راه گفتگو از شش جهت با من
که در پیغام بوی زلفش از باد صبا رنجد
به بزم دوستی دل بستهام نازک مزاجی را
که در پهلوی خود از بستن بند قبا رنجد
اگر داند که بگذشته است جز او در دلم عمری
مثال عارضش ز آیینه گیتینما رنجد
نهد زخم خدنگش دست رد بر سینه مرهم
مرا در دل بود قصاب دردی کز دوا رنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نماید صلح با بیگانه و از آشنا رنجند
به تقریبی که رنگش نسبتی با خون من دارد
کف پایش مدام از الفت رنگ حنا رنجد
هلاکم میکند با آنکه میرنجد زمن بیجا
چه سازم گر خداناخواسته روزی بجا رنجد
به نوعی بسته راه گفتگو از شش جهت با من
که در پیغام بوی زلفش از باد صبا رنجد
به بزم دوستی دل بستهام نازک مزاجی را
که در پهلوی خود از بستن بند قبا رنجد
اگر داند که بگذشته است جز او در دلم عمری
مثال عارضش ز آیینه گیتینما رنجد
نهد زخم خدنگش دست رد بر سینه مرهم
مرا در دل بود قصاب دردی کز دوا رنجد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.