۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۲

گر شوی آشنا به سوز و گداز
به تو درها شود به عشرت باز

چرخ پروانه شو که جات دهند
به سر دست خویش چون شهباز

این چه بیگانگی است بر در دوست
سعی کن تا شوی تو محرم راز

صیقلی کن چو مهر آینه را
سینه را ده ز زنگ کی پرداز

زآتش عشق اگر سری داری
همچو شمع از غمش بسوز و بساز

لا مکان سیر شو که برهانی
خویش را از غم نشیب و فراز

چشم حق‌‌بین بهم رسان قصاب
چند باشی اسیر عشق مجاز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.